
عارف گفت: این شهر حتما امشب اسیر خشم خدا میشود ولی با اصرار این مرد مجبور شد شب را درخانه او میهمان شود شب هنگام عارف ازخواب بیدار شد تا نمازشب بخواندقدم قدم به سمت حیاط حرکت کرد تا وضو بگیرد .بسم الله گفت و شروع به شستن دستهایش کرد ومشتی آب برداشت تا صورتش را از غبار خواب پاک کند اما وقتی همزمان آب را به صورتش میریخت صورتش را بالاگرفت و خشکش زد.
ادامه مطلب
...