کریم خان قبل از آنکه رسیدگی به کار او را آغاز کند نوازش و دلجویی فراوانی از وی به عمل آورد و آنگاه از خواسته اش جویا شد. آن مرد گفت: “من از مادر کور و نابینا متولد شدم و سالها با وضع اسف باری زندگی کرده و نعمت بینایی و دیدن اطراف و اکناف خود محروم بودم تا اینکه روزی افتان خیزان و کورمال خود را روی زمین کشیدم و به سختی به زیارت آرامگاه پدر شما رفته و برای کسب سلامتی خود، متوسل به مرقد مطهر ابوی مرحوم شما شدم. در آن مزار متبرک آنقدر گریه کردم که از فرط خستگی ضعف، بیهوش شده ، به خواب عمیقی فرو رفتم! در عالم خواب و رویا، مردی جلیل القدر و نورانی را دیدم که سراغ من آمد و گفت: ابوالوکیل پدر کریم خان هستم. آنگاه دستی به چشمان من کشید و گفت برخیز که تو را شفا دادم!
ادامه مطلب
برچسب ها: داستان کوتاه چاپلوسی کریم خان زند شفا گرفتن وکیل الرعایا
اگر کسی می فهمید او هم دلی دارد خیلی بد میشد، شاید مسخره اش می کردند، مرد غرور داشت هنوز، و عشق هم داشت، معشوقه هم داشت، فاطمه، دختری که آن روزهای دور به مرد می خندید، به روزی فکر کرد که از فاطمه خداحافظی کرده بود برای آمدن به شهر…
گفته بود: بر میگردم با هم عروسی می کنیم فاطمه، دست پر میام …فاطمه باز هم خندیده بود.
آمد شهر، سه ماه کارگری کرد، برایش خبر آوردند فاطمه خواستگار زیاد دارد، خواستگار شهری، خواستگار پولدار، تصویر فاطمه آمد توی ذهنش، فاطمه دیگر نمی خندید…
آگهی روی دیوار را که دید تصمیمش را گرفت....
ادامه مطلب

او مینویسد:من بزودی با امیر ازواج میکنم و باوجودیکه خودم بزودی مادر میشوم ولی خیانتی که مادرم درحق من ،برادرهایم و پدرم روا داشت را نمیتوانم به سادگی فراموش کنم ،مطمئنااگر اولین سلاحی که بدستم برسد تمام هزینه اش را خرج شلیک به مادری خواهم کردکه در زندگی جز راحتی و آسایش خودش به چیز دیگر فکر نکرد .
ادامه مطلب
برچسب ها: روز مادر+نامه پردرد+انتقام +عروس
کلماتی رو ازشوهرم به نقل از رسول خدا یاد گرفتم و اونو حفظ کردم که مارو به صبوری در برابر مشکلات ترقیب میکرد.
تااینکه شوهرم از دنیا رفت خیلی برام سخت بود ولی کلمات رو به زبون آوردم و باخودم فکرکردم چطور ممکنه با این کلمات کسی بهتر از همسرم نصیبم بشه . عده ام که تموم شد دیدم در میزنن....
ادامه مطلب
برگه های دفتر رو تند تند ورق زدم و وقتی به جلدش رسیدم محکم با کف دستم اونو کوبیدم روی میز و داد زدم :ساررررررررررررررا!!
انگار برق گرفته باشه سارا از ردیف وسط میزها پرید بالاو جواب داد :بله خانم ؟
- یالا بیا پای تخته ببینم ..
دستش رو که به حالت اجازه گرفتن تا اون موقع بالا نگه داشته بود آروم آورد پائین درحالیکه از آروم آروم از پشت میز داشت خارج میشد گفت : چشم خانم..
نمیخواستم احساسات رو با وظیفه ام قاطی کنم برای همین عصبانیتم رو حفظ کردمو سرمو انداختم پائین تا اینبار دیگه نگاهم به نگاهش نیفته .وقتی اومد کنارم وایساد ترس رو میشد در وجودش احساس کرد
ادامه مطلب

ادامه مطلب
برچسب ها: جومونگ ایرانی شهید باقری اولین خبرنگار واقعه طبس
یه بنده خدایی ضربه بزرگی به من زد که شاید جبرانش درادامه زندگیم هیچ وقت برام میسور نباشه برای همین خیلی دلم میخواست نفرینی بکنم که درحقش کارساز باشه ولی هیچ وقت اینکاررو نتونستم بکنم ولی هرجایی هم که قسمت میشد و اشکی از گوشه چشمم جاری میشد برای هرکسی که به ذهنم میرسید در اون لحظه دعا میکردم جز ایشون تااینکه یه شب باحال عجیبی به خوابم اومد...دیدم ایشون مریض شدن و من سربالینش حاضر شدم حال عجیبی داشت به ضعف افتاده بود و پدرشون بالای سرشون ایستاده بودن وقتی من کنارشون نشستم التماس رو درنگاهش دیدم باصدای لرزانی بهم گفت :میبینی به چه روزی افتادم ؟
ادامه مطلب
برچسب ها: دعادرحق دیگران بخل دردعا آیت الله صافی آقا مجتبی تهرانی استغار برای دیگران
مهدی لبخندی زدو مثل برق بلند شد ولی نگاهش هنوز روی سنگ باقی مونده بود دقیقا مثل همیشه ودوباره باید خودمو برای یک کلام سنگین آماده میکردم ،حرفی که هنوز مثل پتک وقتی میخوره توی سرم کمرمو میشکنه ویه راه سخت رو جلوی چشمام ترسیم میکنه .
مهدی دستای سردشو گذاشت توی دستم و یک قدم برداشت اما زود نگاهشو دوباره به سنگ مزار حسن برگردوند و ازم پرسید:...
ادامه مطلب
یک روز در کربلا کسی پیش من آمد و گفت: فلانی کجایی؟! آن زائر پیر سکته کرده است!به سرعت کنار او رفتم . دیدم بنده خدا پیر مرد بی رمق و سست روی زمین افتاده و حتی غیرارادی ادرارش خارج شده!به سرعت او را به بیمارستان در کربلا بردیم وضعیت جالبی نداشت،قند نزدیک 500 ؛ فشار 20 ؛ سکته قلبی )از پسرانش خواستم که در بیمارستان کنار پدر پیرشان بمانند!...
ادامه مطلب
برچسب ها: حضرت عباس کرامت زائر ایرانی
خانم استاد معارف ودروس حوزوی بهمراه دخترشان درحال پارک کردن خودرو بودند که بدلیل عدم تبحر در رانندگی هنگام پارک کردن دچار مشکل میشوند و جوانی به کمک آنها میرود .اما به محض رفتن مادر مامورین نیروی انتظامی فرامیرسند و به اتهام مزاحمت اخلاقی این جوان را باخود به مرکزناجا منتقل میکنند و فریادها و بیان موضوع ازطرف دختر ومادری که باتوصیفات بالا مشخصا نوع حجابشان نیز قابل تصور است ره به جایی نمیبرد....
ادامه مطلب
برچسب ها: انتخاب شغل ناجا امنیت اخلاقی خبرنگار