پلاک 14
دستنوشته ها ی یک خبرنگار

سالها گذشت از اون روز….
دیگه مردم از شاه بعنوان مَمَد دِماغ یاد نمیکنن
بلکه آه میکشن و میگن خدا بیامرزدش…!
نور به قبرش بباره ایشالله…!
دیگه رقصیدن جُرم شد…!
پولها بی ارزش شد…!
برکت هم رفت…!

رفته بودم تهران برای کاری .سوار تاکسی شدم تا به مقصد برسم. بین راه یکی گفت :آقای راننده من آزادی پیاده میشم . راننده باکنایه گفت : از آزادی گذشتیم باید قبل از جمهوری اسلامی پیاده میشدی!




ادامه مطلب


نوشته شده در تاریخ سه شنبه 21 مرداد 1393 توسط علی جعفری

برچسب ها: آزادی انقلاب اسلامی  جمهوری اسلامی رقص مختلط شاه علی جعفری 

روزی درباره اینکه آیا توفیق زیارت آقا رو هم داشته یا نه صحبت به میون اومد .گفت: یه شب در عالم رویا دیدم که منو دارن میبرن خدمت امام زمان (عج) .مسیری بود که باید برای مشرف شدن به خدمت آقا ازاونجا عبور میکردیم و چیزی شبیه گیت بازرسی بود که اونجا مشخص میشد چه کسی باید خدمت آقا برسه و چه کسی نباید برسه . دل توی دلم نبود وقتی نوبت من شد حال و هوای عجیبی داشتم از دلهره جونم داشت به لبم میرسید. صدایی زیبایی که صاحب صدا دیده نمیشد اجازه رو صادر میکرد وعلت این تشرف رو هم میگفت . وقتی نوب به من رسید صدا گفت...




ادامه مطلب


نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 22 خرداد 1393 توسط علی جعفری

برچسب ها: روستای پرنگین چمه چمرود قشلاق ونونان بوجی تازه کند آقزوج شهرستان سلطانیه 

روستای پرنگیناین قلعه متعلق به شاهزاده ای بوده که ازاین محل برای خودش مأمنی ساخته بوده و چند سال پیش در بالای برج و باروی اون آثاری از خنجر و برخی سلاحهای قدیمی پیدا شدکه بدلیل کم توجهی  اهالی ازبین رفت .آثار پیدا شده ازاین قلعه نشون میده اینجا درگیریهای زیادی رخ داده و تعداد زیادی از لشکریان دوطرف درگیر تلفات جانی داشتن و این نقطه مدفن کشته شده هاست .




ادامه مطلب


نوشته شده در تاریخ دو شنبه 19 خرداد 1393 توسط علی جعفری

برچسب ها: شهرستان سلطانیه  روستای پرنگین  شیزر بوجی چمه چمرود ونونان قشلاق آقزوج تازه کند برنقور 

ماجرا ازاین قرار بود که دخترخانمی 18 ساله سوال میکنه من درخانواده ای زندگی میکنم که داشتن دوست پسر برای دخترانش یکی از الزامات خانوادگیه!! طوریکه اگه دختری دوست پسر نداشته باشه یا پسر دوست دختر نداشته باشه به اونو به عدم رعایت آداب معاشرت متهم میکنن. خودش میگفت از سوم راهنمایی دوست پسرای زیادی داشته اما بعضی وقتا دلش میگرفت و نماز میخوند ،پسرهاش رو کنار میذاشت و سراغ دوستی خدا میرفت اما چون آلوده گناه شده بود باز دوباره سراغ دوستی های قبلی میرفت اما ازاین کار ناراحت بود وخودش رو معتاد به گناه معرفی میکرد و میگفت دوباره سراغ میهمانی های مختلط و پارتی ها مختلف میرم .




ادامه مطلب


نوشته شده در تاریخ یک شنبه 17 فروردين 1393 توسط علی جعفری

برچسب ها: "دوست دختر" "دوست پسر" "گناه" "استغفار" "سمت خدا" "ماندگاری" 

وسط نماز شهید همت بلند شد که برای جمع سخنرانی کنه منم که خبرنگار بودم وسوژه خوبی گیرم اومده بود شروع کردم به نوشتن مطالبی که این شهید عزیز داشت میگفت.وسط حرفا یه هو به سرم زد که بلند شم چندتا عکس هم بگیرم و فیلم سخنرانی رو هم بگیرم. درحال بلند شدم بودم که تیتر خبر رو هم داشتم توی ذهنم مرور میکردم

- سخنان منتشر نشده شهید حاج ابراهیم همت

-تصاویر منتشر نشده از شهید همت

- فیلم منتشرنشده شهید همت

و...

باهمین تفکرات دوربین رو دستم گرفتم و شروع کردم فیلمبرداری کردن از شهید همت که یه دفعه شهید همت که انگار ازاین کار ناراحت شده بود شروع کردسرم تشر زدن که "فلانی اصلا کی به تواجازه داده دوربین دستت بگیری و عکاسی و فیلمبرداری کنی؟ تو فقط بشین و بنویس و..." جملات خیلی کوتاه بود اما اینقدر کوبنده و مطمئن بود که نمیشد حتی ذره ای بهش شک کردو از زیرش شونه خالی کرد.آروم سرجام نشستم و به نوشتن ادامه دادم.




ادامه مطلب


نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 3 بهمن 1392 توسط علی جعفری

برچسب ها: خبرنگار شهیدهمت حسینه شهید همت پادگان دوکوهه علی جعفری سازمان بسیج رسانه  استان البرز 

امروز صبح در رو بازکردم سوار ماشین بشم و حرکت کنم بطرف محل کارم .اما چشمتون روز بد نبینه تا در رو بازکردم دیدم برعکس همیشه کوچه خلوت خلوته. یه چندتا خونه پائین تر یه ماشین و دو-سه تادیگه هم چندتا خونه بالاتر بودن و جلوی خونه ما تاچندتا خونه ازهرطرف هیچ ماشینی وجود نداشت.

کمی تعجب کردم اما بعد گفتم: خب ماشین رو بردن دیگه...

اولش خشکم زد ولی یخورده که فکرکردم الان باید چیکار کنم خنده ام گرفت که مثلا باید الان داد بزنم که آهای ملت بیائید که ماشینمو دزدیدن و...ازاین حرفا.یا مثلا زنگ بزنم 110که ببخشید ماشین منو دزدیدن و اونور خط هم یه خانم خوش اخلاق بگه : درخواست شما ثبت شد تاچند دقیقه دیگه خدمت میرسیم.




ادامه مطلب


نوشته شده در تاریخ یک شنبه 26 آبان 1392 توسط علی جعفری

برچسب ها: خاطره عماد مغنیه تهران ماشین سرقت 110 گیج 

وقتی فوکویاما درسال 1365در اورشلیم بابه تصویر کشیدن چندغواص بسیجی ازپرواز پرنده جمهوری اسلامی با دوبال سرخ و سبز وزره ی بنام ولایت  سخن به میان میآورد و برای نابودی آن طراحی مهندسی معکوس بااولویت تخریب ولایت فقیه را مطرح میساخت، چه کسی میتوانست برای این تخریب اینقدر بانفوذتر از خانم متفاوت! باشد که ازخانه امام(ره) برخواسته و بدون کمترین هزینه ای اینچنین تخریب امام (ره) و بیت ایشان را در سطح جامعه کلید بزند؟ دقیقا همان کاری که شتر سوار جنگ جمل کرد.

 




ادامه مطلب


نوشته شده در تاریخ یک شنبه 28 مهر 1392 توسط علی جعفری

برچسب ها: اصهب نعیمه اشراقی حمیرا ناقه سرخ  

شیخ بهاء الدین عاملی در یکی از کتاب های خود می نویسد : روزی زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او به من نمی دهد . قاضی شوهر را احضار کرد و او طلب خود را انکار نمود یا فراموش کرده بود . قاضی از زن پرسید : آیا بر گفته ی خود شاهدی داری ؟ زن گفت : آری ، آن دو مرد شاهدند .
 
قاضی از گواهان پرسید : گواهی دهید زنی که مقابل شماست پانصد مثقال ار شوهرش که این مرد است طلب دارد و او نپرداخته است .گواهان گفتند : سزاست این زن نقاب مقابل صورت خود را عقب بزند تا ما لحظه ای وی را درست بشناسیم که او همان زن است ، تا آنگاه گواهی دهیم .




ادامه مطلب


نوشته شده در تاریخ جمعه 11 مهر 1392 توسط علی جعفری

برچسب ها: شیخ بهایی غیرت نگاه زن حجاب 

یه کاروان از تهران بود که برعکس ما اکثرا جوان و پرنشاط بودن اما درست برعکس ما مدیر و روحانیشون پیربودن.همین مسئله باعث شده بود جوونهای اون کاروان به سمت ما بیان وباهم دوست بشیم.یه روز توی لابی هتل داشتم بالپ تاپم اخبار رو نگاه میکردم که یه خانم جوانی اومد وبعد ازسلام گفت: ببخشید میتونم یه سوال ازشما بپرسم؟منم جواب دادم :اگه بتونم جواب بدم خوشحال میشم.ایشون بعدا ازکمی پیشگفتار سوال کرد: جرا خانمها باید درنماز حجاب داشته باشن و ادامه داد مثلا منی که الان دراتاق هتل جزهمسروپدرم کسی نیست جرا باید نمازم رو باحجاب بخونم ؟!

ازسوالش تعجب کردم وکمی تامل کردم....بعد بهش گفتم :معمولا سوالات اینطوری رو باید ازروحانی کاروانتون بپرسید اگرسوال اجرایی داشتید من میتونم خدمتتون باشم. انگاردلخور شده باشه گفت: اگه روحانیمون جوابگو بود که مزاحم شما نمیشدم.

بعد ازبرگشتم به ایران روی این سوال خیلی فکرکردم شاید نزدیک دوماه انواع جوابها رو درکتابها بررسی کردم و سرج کردم تااینکه درایمیلی این جواب رو براشون فرستادم :

 




ادامه مطلب


نوشته شده در تاریخ سه شنبه 26 شهريور 1392 توسط علی جعفری

برچسب ها: نماز حجاب زن محرم نامحرم ولایت 

مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 سنت اضافه تر می دهد!
می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنی را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...

گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم!

تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنی می فروختم!!





نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 31 مرداد 1392 توسط علی جعفری

برچسب ها: تاکسی مسلمان کرایه اعتقاد انگلیس راننده  
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin